۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

ترانه یِ آبِ دریا

دریا خندید
در دوردست،
دندان هایش کف و
لب هایش آسمان.

- تو چه می فروشی
دختر غمگینِ سینه عریان؟
- من آب دریاها را
می فروشم، آقا.
- پسر سیاه، قاتی خونت
چی داری؟
- آب دریاها را
دارم، آقا.
- این اشک های شور
از کجا می آید، مادر؟
- آب دریا را من
گریه می کنم، آقا.
- دل من و این تلخی بی نهایت
سزچشمه اش کجاست؟
- آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.

دریا خندید
در دوردست،
دندان هایش کف و
لب هایش آسمان.

فدریکو گارسیا لورکا