۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

سقوط

حضرات خودخداپندار آنچنان دست به کار خودزنی و ویرانی اند که انسان تنها می تواند با کلمه ی یاللعجب این حجم عظیم حرکات محیر العقول را مشایعت کند و شاید سری هم تکان دهد من باب خالی نبودن عریضه؛ قبول کنید تنها یاللعجب گفتن کمی خشک و خالی ست!...  گویا به قول قدما پیشونی نوشت ما  رویت شعبده بازی غم انگیزِ حضرات و صدالبته تاسف مبسوطی از بازی روزگار بود که چه مشاطه گر و طرار! قحبه ی آن کاره ای به نام قدرت را با هفت قلم آرایش به آقایان حقنه نموده، به بهایِ دوقازی آن از همه ی آنچه شرط انسانی ست تهی نموده و دستِ آخر می ماند سرِ آقایان بی کلاه و الفرار و ما می مانیم و ذهنِ شرمسارِ تاریخ... هرچند این بازی در دوسویش تراژدیِ تاریخی این حوزه یِ جغرافیایی کهنسال است که گویا در همه چیزی دستی توانا دارد جز در تجربه اندوزی. منظورم از دو سویِ داستان، سمت ما و سوی آن دیگرتران! بود. تراژدی دیکتاتور و دیکتاتورسازی تنها جراحتی بر پیکره یِ ما نیست، زهری ست بر بدنه یِ سردرنشیب انسانیت آقایان که به مسلخش رفته اند... بماند...حالا ادامه این فیلم را نظاره می کنیم در حالی که از خیل آکتورهای 70 و اندی میلیونی آن، یکی هم ماییم... ناظرِ در منظر قرار گرفته حکایت ماست... به پایان کار فکر می کنم...
روزی دوباره ما کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد...