۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

از ظلمتِ رمیده خبر می دهد سحر

از ظلمتِ رمیده خبر می دهد سحر
 شب رفت و باسپیده خبرمیدهد سحر
از اخترِ شبان رمه یِ شب رمید و رفت
وز رفته و رمیده خبر می دهد سحر
زنگار خورد جوشنِ شب را به نوشخند
از تیغِ آبدیده خبر می دهد سحر
باز از حریق بیشه یِ خاکسترین فلق
آتش به جان خریده خبر میدهد سحر
از غمز و ناز و انجم و از رمز و راز شب
از دیده و شنیده خبر می دهد سحر
بس شد شهیدِ پرده یِ شبها شهابها
وان پرده ها دریده خبر می دهد سحر
آه آن پریده رنگ که بود و چه شد کزو
رنگش ز رخ پریده خبر میدهد سحر
چاووش خوان قافله ی روشنان امید
از ظلمت رمیده خبر می دهد سحر
"مهدی اخوان ثالث"

۲ نظر:

باران گفت...

از این ظلمت مانده در جانمان چه کسی را خبر است؟! ...
.
سلام قدیمی ...

mina گفت...

بسیار زیبااگه بخواهی از شعری تعریف کنی کمتر از آنچه خوانده ایی بگویی بی انصافیست .بیشتر ناممکن پس خود شعر را مروری دیگر باید کرد

آتش به جان خریده خبر میدهد سحر