۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

تعبیر نگاه

و تسخیر بهترین تعبیرِ نگاهِ تو بود،وقتی صبح از آن سوی کوه،مردگان شهر را شماره می‌کرد.
و این انگار ذاتِ تکرار بود.
سپیدارها،چنارها،سروها هرکدام راهی رفته‌اند. یکی بر سر کویی با پیپی در دست، دیگری کنار جویی خاموش با کلاهی گرد و آن یکی در متن دیبایی قدیمی.
و این انگار ذات تکرار بود. اندیشه‌یِ تلخِ لاجوردیْ کاشیِ آسمان با انحنایِ ساده‌یِ ابرهایِ سپیدش.
ا¦¦¦
جز راه و جز کوه...

بامداد ۸ شهریور ۹۳ تهران